وقتی همه خوابیم

صبح که داشتم مقاله داداش سمیه رو اصلاح می کردم هوس کردم پوشه عکسایی که روی دسکتاپ هست رو باز کنم. بین عکسای پونزده آذر ۹۶ تو باغ خزون زده خاله رباب خدابیامرز میون اون همه عکس با ژستای مختلف و قشنگ یه عکس ساده و بدون هماهنگی صدام کرد. داریم می خندیم، از ته دل و با صدای بلند، حواسمون به دوربین نیست و غش کردیم از خنده. یادم نمیاد به چی می خندیدیم ولی برق خنده هامون انرژی پاشید به وجود بی حوصله ام و از همون صبح لبخند از صورتم پاک نشده.

وقتی همه خوابیم...

آسانسورو بود که خیلی دوسِش می دوشتم، یه ده روزیه خرابه...

وقتی همه خوابیم...

دو روز گذشته و حال من هنوز خوب نشده. هنوز دست و پا می زنم برای زنده ماندن. هنوز چهره وحشت زده خواهر و برادرهایم جلو چشم هایم است. تپش قلب دارم. دست و پای لرزان دارم. بغض دارم. خشمم اما بیشتر است. هر ل وقتی همه خوابیم...

دلم نمی خواد تلوزیون رو روشن کنم

دلم نمی خواد رادیو گوش کنم

دلم نمی خواد اینستا و تلگرام و واتساپ رو باز کنم

فقط دوست دارم همین گوشه کنار بخاری کز کنم و کسی رو هم به خونه ام راه ندم

وقتی همه خوابیم...

امروز اولین قدم رو برای تغییر تو زندگیم برداشتم. با فاطمه دوباره برگشتیم باشگاه. 

روز پنج شنبه خونه بابام خوردم زمین و بدنم کوفته شد و حالا کوفتگی قراره چن برابر شه.

هوا خیلی خیلی سرد شده‌. آخه چرا برفشو بقیه می بینن و سرماشو ما می کشیم؟ انصاف نیست خدا!

وقتی همه خوابیم...

هفته پیش یاسمن یه گروه آشپزی راه انداخت که حدود صد و چندتا عضو داشت. منو هم عضو کرد. روز اول دعوا سر جریانای سیاسی بود. بهش گفتم ببین من حوصله چت و بحث و این ماجراهارو ندادم و از گروه بیرون اومدم. فرد وقتی همه خوابیم...

الآن دوساله می خوام درمورد یه موضوعی اینجا بنویسم ولی نمی دونستم چطوری بنویسم. بعد امشب که مهمون دارم و یه عالمه کار سرم ریخته هوس کردم بنویسم. همین الآن هم نمی دونم چطوری درموردش حرف بزنم. از کجا شرو وقتی همه خوابیم...

اتفاق جالبی که این دو باری که زلزله اومد برام افتاد این بود که هر دو مرتبه موقع زلزله که حسابی هم لرزیدیم و من خونه مامانم بودم اصلا و اصلا و اصلا به فکر طلاها و گوشی و چیزای قیمتی خونه نبودیم. من و مامان فقط چادر رنگی هایی که رو دسته مبل بودن رو برمی داشتیم و می رفتیم سمت حیاط. بار دوم که آبجی و داداشم هم بودن توجهی به گوشی و وسایل باارزششون نداشتن.

تو اون وضعیت این چیزا مهم نیستن. آدم فقط از جونش می ترسه و وسلام.

وقتی همه خوابیم...

عاشق صدا و سیمامون هستم. ظهر یه فیلم گذاشتن که کشت و کشتار با اسلحه رو با تمام جزییات نشون داده نیم ساعت بعد از شروع فیلم تازه یادشون اومده رده بندی براش بزارن. البته بارها این جریان پیش اومده.

مورچه ها احمق ترین موجودات روی زمینن. تو ظرفی دارم زیتون شیرین می کنم و آبش تلخ ترین مزه دنیاست هم میان. 

 

وقتی همه خوابیم...

از دست یه نفر خیلی عصبانی ام و تنها چیزی که آرومم می کنه تکرار این ذکر مقدسه:

شعورش در همین حده

شعورش در همین حده

شعورش در همین حده

 

وقتی همه خوابیم...